پاییزم
    
بازدید: 615
    

حالا شهیدِ آخرین آغوشِ پاییزم...
با بغض هایِ سُرخ و نارنجی و سبز و زرد!
من شاهدِ یک آسمان اَشکم ، شباهنگام
تاوانِ جانکاهِ تَبِ عُشّاقِ بی هم درد..!

من داغدارِ خِش خِشی سرد و غم اندودَم
جا مانده از تنهاییِ بی رحمِ بی پرهیز
یک فصل، رؤیاهایِ نَمناکِ پریشان حال
یک عُمر تَن دادن به اِستیصالِ هر پاییز..!

از هر خزان افتاده خطّی روی پیشانی..!
شاید که تصویرِ خزان ها را به من چسبانده باشد عشق..!
انگار تقدیری به غیر از برگ ریزان را نمیفهمد..!
اِنگار جانم را به جانان میسپارد عشق..!

 

محسن آزادی



  نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید مدیر سایت در وب سایت منتشر خواهد شد.
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
Design by zeus